جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت


 
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»

  • -->

    تاریخ و سیره / مظهر حق / فصل دوم: اميرالمومنين عليه السلام از ديدگاه قرآن
    آيه‌ي شاهد (سوره‌ي رعد)

    مضمون همين آيه به بيان ديگر در آيه‌ي آخر سوره‌ي مبارکه‌ي رعد هم تکرار شده است:

    «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى‏ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب[1]‏»

    و كساني كه كافر شدند، مى‏گويند: «تو فرستاده نيستي.» بگو: «كافي است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد.»

    در آيه‌ي قبل، قرآن به عنوان شاهد و دليل اوّل ذکر شده بود، در اين آيه ابتدا خداوند متعال به عنوان شاهد معرّفي شده که از اين نظر چندان تفاوتي نمي‌کند؛ چون شاهد بودن قرآن هم به اين دليل است که کلام خداست.

    تفاوت ديگر اين آيه و آيه‌ي قبل در مورد شاهد دوّم است. در آيه‌ي قبل فقط از لفظ «شاهد» استفاده شده بود: «وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»، امّا در اين آيه علاوه بر آن، به «صاحب علم الکتاب بودن» او هم اشاره شده است.

    تمامي علماي شيعه اتّفاق نظر دارند و ميان اهل سنّت هم مشهور اين است که مراد از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» وجود مقدّس اميرمؤمنان علي«سلام الله علیه» است[2].

    و اين فضيلت بسيار بالايي براي آن حضرت است؛ چون از نظر ادبي، «علم» مصدر است که به «الکتاب» اضافه شده است، و در زبان عربي، مصدر مضاف دلالت بر استغراق و شمول دارد؛ يعني علم همه‌ي قرآن نزد علي«سلام الله علیه»است. قرآني که نسخه‌ي مکتوب عالم وجود است، قرآني که «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء[3]»است يا «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبين[4]»؛ هيچ چيز پيدا نمي‌شود مگر اين که در قرآن است، علي«سلام الله علیه»عالم به علم تمامي چنين کتابي است.

    در داستان حضرت سليمان«سلام الله علیه»،بعد از آن که هدهد به او خبر داد که در يمن، قومي را ديده‌ام که زني بر آنان سلطنت مي‌کند و همگي خورشيد پرست هستند، حضرت سليمان«سلام الله علیه»نامه‌اي به او نوشت و او را دعوت به خدا پرستي کرد. آن زن در پاسخ با تلطّف و مهرباني، هديه‌اي براي او فرستاد، مبني بر اين که کاري به کار ما نداشته باش؛ تو در منطقه‌ي خود حکومت کن، من هم در منطقه‌ي خودم.

    وقتي هديه‌ي آن زن رسيد، حضرت سليمان«سلام الله علیه»خشمگين شد و از اطرافيان خود خواست که تخت آن زن را به آن جا بياورند. يکي از جنّيان که در خدمت او بود، گفت: قبل از آن که از جايت برخيزي، من آن تخت را مي‌آورم، امّا آصف بن برخيا گفت: من به يک چشم به هم زدن آن را مي‌آورم. شاهد بحث من همين جاست که قرآن در معرّفي اين شخص مي‌فرمايد:

    «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك[5]»

    يعني آن شخص بخشي از علم کتاب را داشت و توانست چنين کاري بکند. به فرمايش امام صادق«سلام الله علیه»او به اندازه‌ي قطره‌ي آبي در برابر دريا، از علم کتاب بهره‌مند بود[6]. حال مقايسه کنيد چنين شخصي را با اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»

    که طبق آيه‌ي مورد بحث تمامي علم کتاب را در اختيار دارد. وقتي آن شخص با دانستنِ بخشي از کتاب، توانست تخت بالقيس را به يک چشم به هم زدن بياورد، معلوم است که اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»

    با علم به تمام کتاب، مي‌تواند دليل و شاهد براي حقّانيّت اسلام و پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم»باشد؛ به عبارت واضح‌تر، پيامبر اسلام«صلی الله علیه و اله و سلم» حقّ است؛ چون کسي که علم تمامي قرآن و کتاب نزد اوست، شهادت مي‌دهد که او حق است.

    اگر خود اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»روي منبر مي‌فرمودند: «سلوني قبل أن تفقدوني»، خداوند متعال هم در مورد او مي‌فرمايد: علي آن کسي‌ است که تمام علم قرآن نزد اوست و چون تمامي علم قرآن نزد اوست، دليلي است بر حقّانيّت‌ اسلام.

    نکته‌ي ديگري که در اين دو آيه به چشم مي‌خورد، تقارن علي«سلام الله علیه ـ که ان شاء الله بعداً به بحث از آن خواهيم پرداخت ـ در مواقع حسّاس و فرصت‌هاي مختلف نسبت به آن تذکّر دادند:

    إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ »و قرآن است؛ همان چيزي که پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم»بارها در روايت ثقلين اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض[7]

    اي مردم، من دو چيز گران‌بها در ميان شما مي‌گذارم. تا زماني که پيرو اين دو باشيد، اهل هدايت هستيد: يکي کتاب خدا و دوّم عترت من و اين دو از هم جدا نمي‌شوند تا آن که روز قيامت به من ملحق شوند.

    يعني قرآن منهاي عترت ضلالت است، هم چنان که عترت منهاي قرآن هم ضلالت است.  

    نکته‌ي ديگر اين که لفظ «شهادت» در چند جا از قرآن کريم به اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»اطلاق شده است که در موارد مختلف، معاني مختلفي دارد.

    معناي اوّل همين است که در اين دو آيه عرض کردم؛ يعني «دليل». پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»اگر ادعا مي‌کند که پيامبر است، دليلش اين است که علي«سلام الله علیه»به او ايمان آورده است.

    معناي دوّم اين لفظ، شهادت بر اعمال بندگان در روز قيامت است؛ يعني اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»در روز قيامت ميزان اعمال ماست. در زيارت آن حضرت هم مي‌خوانيم:

     السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا مِيزَانَ يَوْمِ الْحِسَابِ[8]

     

     

    پی نوشت ها:

    [1]. رعد / 43.

    [2]. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه الذي عنده علم الكتاب، ج 35، صص 429 ـ 436؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 3، صص 280 ـ 285 و ج 14، صص 362 ـ 365 و ج 20، صص 75 ـ 77 و ج 30، ص 99.

    [3]. نحل / 89.

    [4]. انعام / 59.

    [5]. نمل / 40.

    [6]. اشاره به روايت سدير:

    قَالََ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ يَحْيَى الْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ كَثِيرٍ فِي مَجْلِسِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ «سلام الله علیه»إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ الدَّارِ هِيَ قَالَ سَدِيرٌ فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لَا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَيْبِ قَالَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «قالَ الَّذِي عِنْدَهُE F عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ  فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسِبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً «قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا. (الکافي، ج 1، ص 257)  

    سدير گويد: من و ابو بصير و يحيى بزاز و داود بن كثير در مجلس امام صادق«سلام الله علیه»بوديم، آن حضرت با چهره‌ي خشمگين وارد شد و چون به جاى خود نشست، فرمود: واعجبا از مردمانى كه گمان مى‏كنند ما غيب مى‏دانيم، غيب را جز خداى عز و جل نمى‌داند، من خود قصد نمودم فلان كنيزكم را بزنم، از دست من گريخت و ندانستم در كدام اطاق منزل پنهان شده است.

    سدير گويد: چون امام از جاى برخاست و به اندرون منزل تشريف برد، من و ابو بصير و ميسر خدمت او رفتيم و به او گفتيم: قربانت، ما از تو شنيديم كه چنين و چنان فرمودى درباره‌ي كنيزك خود با اين كه مى‏دانيم شما علم بسيارى دارى و باز هم نسبت علم غيب به شما نمى‏دهيم. امام«سلام الله علیه»فرمود: اى سدير مگر تو قرآن نمى‏خوانى؟ گفتم: آري. فرمود: تو در آن چه از قرآن خداى عز و جل خواندى به اين آيه برخوردى: «گفت آن كه نزد او بود علمى از كتاب: من آن را براى تو مى‏آورم پيش از آن كه چشم بر هم زنى»؟ گفتم: قربانت، من آن را خوانده‏ام. فرمود: آن مرد را شناختى و دانستى چه علمى از كتاب نزد او بوده؟ گفتم: به من از آن خبر دهيد. فرمود: علم او به اندازه‌ي يك قطره بوده است در درياى اخضر (مديترانه). اين اندازه چيست نسبت به علم تمامي كتاب؟ گفتم: قربانت، E F چه بسيار كم است اين اندازه! فرمود: اى سدير، چه بسيار است كه خداى عزّ و جلّ او را منسوب به آن علمى كرده كه من به تو خبر مى‏دهم. اى سدير آيا در آن چه از قرآن خداى عز و جل خواندى، اين آيه را خوانده‏اى: «بگو بس است براى گواه ميان من و شما خداوند و كسى كه علم كتاب دارد»؟ گفتم: آن را خوانده‏ام، قربانت. فرمود: كسى كه همه‌ي علم كتاب را دارد بافهم‏تر است يا كسى كه جزئى از علم كتاب را دارد؟ گفتم: نه، بلكه آن كه علم همه‌ي كتاب را دارد او بافهم‏تر است. سپس با دست خود اشاره به سينه‏اش كرده و فرمود: به خدا تمامي علمِ كتاب نزد ما است، به خدا همه‏اش نزد ما است.

    [7]. مصادر اين روايت در فصل سوّم خواهد آمد.

    [8]. إقبال الأعمال، ص 609.

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365